امپراطوری عظیم مهاجر هندی در دبی از هیچ شروع شد

«کونهو محمد» مردی است که در سال ۱۹۶۷، در ۲۲ سالگی بدون گذرنامه و بدون پول، زادگاهش را در منطقه «وادککاد» ایالت «تراشور» هند ترک کرد تا با قایق چوبی بادبانی به سوی رؤیای خود در امارات حرکت کند. او میگوید: «چهل روز طول کشید تا به نزدیکی دباالبیه در عمان برسیم. قایق ما موتور
«کونهو محمد» مردی است که در سال ۱۹۶۷، در ۲۲ سالگی بدون گذرنامه و بدون پول، زادگاهش را در منطقه «وادککاد» ایالت «تراشور» هند ترک کرد تا با قایق چوبی بادبانی به سوی رؤیای خود در امارات حرکت کند. او میگوید: «چهل روز طول کشید تا به نزدیکی دباالبیه در عمان برسیم. قایق ما موتور نداشت، فقط ایمان داشتیم؛ به باد و به خدا.»
به گزارش « تجارت آسیا» پس از رسیدن به ساحل، لباسهای خیسش را فشرد و مسیر خود را با دیگران به سوی خاک امارات ادامه داد. آن زمان نه جادهای آسفالت بود و نه شهرهای کنونی شکل گرفته بودند. او در نهایت به شارجه رسید و در دکان مواد غذایی یکی از اماراتیها مشغول شد؛ جایی که به گفته خودش، «سخاوت مردم امارات از همان روزها زبانزد بود.»
از شاگرد لولهکش تا تاجر بزرگ مواد غذایی
نخستین کارش شاگردی نزد یک لولهکش آفریقایی بود، با دستمزد روزانه ۵ ریال قطر–دبی. پس از آن در هر کاری دست برد، از سبدبافی تا دوشیدن گاو و شستن ظروف. او میگوید: «هرگز نه نگفتم، چون باور داشتم اخلاص راه را باز میکند.»
روزی هنگام شستن ظروف، خودرو کارفرمایش را تمیز کرد و با بخور معطر کرد. همین کار باعث شد حقوقش افزایش یابد. بعدها در باغبانی مهارت یافت و گلهایی پرشکوه پرورش داد که او را به کارش دلگرم کرد.
نقطه عطف زندگی
دوستش او را به دیدار شیخ صقر بن محمد القاسمی، حاکم وقت رأسالخیمه، برد و محمد راننده دربار شد. همانجا بود که ارزش اعتماد و مسئولیت را آموخت. سپس به فروش سبزیجات از مزرعه شیخ پرداخت و با دقت حسابهای خود را نگه داشت؛ آغاز راه تجارتش از همینجا بود.
تولد «جلیل تریدرز» و رشد تا امروز
در سال ۱۹۷۲ شرکت خود را با نام «جلیل تریدرز» تأسیس کرد که بعدها به «گروه جلیل» تبدیل شد. این مجموعه اکنون یکی از بزرگترین شرکتهای توزیع مواد غذایی و کالاهای مصرفی سریعالدور در دبی است و بیش از ۱۷۰۰ نفر را به کار گرفته است.
محمد میگوید: «وقتی شروع کردم فقط ۱۳ تاجر در منطقه الراس دبی بودند. همه همدیگر را میشناختند.» او همیشه بخشی از درآمدش را صرف امور خیریه کرده و اصلی ثابت دارد: «حقوق کارگر را پیش از خشک شدن عرقش بده.»
زندگی امروز و میراث ماندگار
اکنون در ۷۹ سالگی هنوز هر روز به دفتر شرکت میرود، نه برای کار، بلکه برای دیدار با کارکنانش. او میان دبی و هند در رفتوآمد است و روزهایش را با یوگا و تأمل میگذراند.
او سه پسر دارد — «سمیر»، «دکتر زاکر» و «عبدالغفور» — که همگی در اداره شرکت نقش دارند.
شرکتش را به نام برادر کوچکترش «جلیل» نامگذاری کرده و میگوید: «او برکت زندگی من بود.»
با نگاهی به خلیج فارس، همان جایی که شصت سال پیش از آن گذشت، لبخند میزند:
«وقتی به دریا نگاه میکنم، روزی را به یاد میآورم که با تنها یک دست لباس به آب زدم… از آنجا به بعد، همه چیز تقدیر بود.»
برچسب ها :دبی ، رأسالخیمه ، گروه جلیل ، مهاجر هندی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0