چگونه یک شرکت میتواند در سطحی بالاتر از حد متوسط سودآوری فعالیت کند؟
دکتر سالار معینی کرمانشاهی اولین مشکل در ارتباطات، بخصوص ارتباطهایی از جنس فروش، برندینگ و بازاریابی، جلب توجه افراد و یا مخاطبین است. بعضی از افراد بواسطه موقعیتهای که در آن هستند دارای اقتدار تقاضای توجه، میباشند. پدر مادرها در ایجاد انگونه توجه بسیار خوب هستند ـ بابا توجه کن یا بابا به من
دکتر سالار معینی کرمانشاهی
اولین مشکل در ارتباطات، بخصوص ارتباطهایی از جنس فروش، برندینگ و بازاریابی، جلب توجه افراد و یا مخاطبین است. بعضی از افراد بواسطه موقعیتهای که در آن هستند دارای اقتدار تقاضای توجه، میباشند. پدر مادرها در ایجاد انگونه توجه بسیار خوب هستند ـ بابا توجه کن یا بابا به من نگاه کن! ـ حقیقت ارتباطی این روزها این است که در اکثر مواقع ما نمیتوانیم برای توجه تقاضا ایجاد کنیم، و تنها را حل ایم مشکل جلب توجه است در حقیقت باید توجه به ما جلب شود، این چالش بسیار دشواری است. در بسیار از سمینارها و کلاسها شنیدهام که گفتهاند نمیتوان کاری کرد که افراد به موضوعی توجه کنند و این تقریباً باوری عمومیست؛ اما دنیای بازاریابی امروز مدیرانی را میطلبد که توان ایجاد و حفظ توجه را داشته باشند. به نظر من ، سادهترین راه برای رسیدن به این هدف که همانا ایجاد توجه است این خواهد بود که الگوهای استناندارد و روتین را بشکنیم. ما انسانها با سرعتی باور نکردنی با الگوهای ثابت سازگار میشویم. برانگیخته شدن ثابت و مداوم احساسات موجب میشود که آنها (احساسات) را نادیده بگیریم؛ برای درک بهتر عرض خواهش میکنم خود را در یک اتاق با یک دستگاه تهویه تصور کنید؛ به وزوز ناشی از دستگاه تهویه مطبوع بیندیشید. بعد از سپری شدن زمانی نه چندان طولانی ما یه صدای آن عادت خواهیم کرد و تنها هنگامی از وجود آن آگاه میشویم که تغییری اتفاق بیافتد.
برای رسیدن به یک تغییر دلچسب از الگوهای ثابت شده در ذهن مشتری میبایستی به دو احساس بازار هدف توجه ویژه نمود، غافلگیری و علاقه. غافلگیری توجه ما را جلب میکند. بعضی از ایدهها ذاتاً ماندگار و شگفت آور بودن به همراه میآورند؛ مثل دیوار چین. علاقمندی توجه را حفظ میکند. دستهی از ایدههای ماندگار علاقه ما را در طی زمان به خود حفظ میکنند. پس با بیان این دو تعریف میتوانیم نتیجه بگریم که ما به یک سناریوی جذابِ غافلگیر کننده برای جامعه هدف نیازمندیم. لازم میدانم که این نکته را یادرو شوم، برای رسیدن به یک برنامه بازاریابی و برندینگ اثر بخش و جذاب حتماً میبایستی بخش بندی، هدف گذاری و جایگاه سازی در مخاطبین برند و کسب و کار صورت بگیرد تا نتایج تمام برنامههای از جنس پیشبرد فروش، تبلیغات و یا هر سیاست دیگری از این جنس است مؤثر واقع شود.
ایجاد جذابیتهای با بهرهگیری از بازاریابی انگیزشی، ایونت و پیشبرد فروش برای سازمانها و برندهای که خدمات لوکس و اصطلاحاً لاگچری ارائه میدهند باعث میشود تا صاحبان برندها، مشاوران آنان و مدیران بازاریابی شرکتها قادر باشند تا تصویر ذهنی مردم را نسبت به برند، مورد بررسی قرار دهند، ارزش افزوده برای برند ایجاد کنند و نهایت حجم نقدینگی را افزایش دهند. در این نوع از بازاریابی سازمانها باید در راستای به کارگیری تمام ظرفیتهای مخاطبین برند بسیج شوند. منظور از مخاطب برند مشتریان بالقوه و بالفعل است. یعنی از تمام منافع یک مشتری خوب قصد استفاده را داشته باشند، از جمله توان تبلیغ دهان به دهان آنان. یعنی سیاستی طراحی شود تا به مشتریان و افرادی که تلاش میکنیم توجه آنان را به سمت به خود جلب نماییم، ابزاری دهیم که به کمک آن قادر مشتریان باشند بواسطه حضور در کنار ما (برند) و درباره ماهیت فعالیت و ارزشهای پیشنهادی ما (برند) به نفع حس روانی خود (مشتری) و مطرح شدنش استفاده کنند. که بهتر است این اتفاق بایک غافلگیری همراه شود.
امروزه، بازارها با سرعتی باورنکردنی در حال تغییر هستند؛ یعنی در این عصر علاوه بر جهانی شدن و تحولات تکنولوژیک، شاهد انتقال قدرت از تولید کنندگان به خرد فروشان بزرگ و نهایتاً افزایش شدید قدرت چانه زنی مصرف کنندگان و نقش بسیار پر رنگ آنان در تولید و یا به عنوان دیگر افزایش سفارشی سازی هستیم. در بازاریابی عصر حاضر مشتریان، هستند که کامیاباند؛ و بدون وجود آنان اساس سازمان یعنی علت وجودی خود را از دست میدهند. مفهوم بازاریابی به مراتب بیش از دایرهی خاص در شرکت است که به فروشندگای اشتغال دارد. بازاریابی، عبارت از فرایند منظم و آگاهانهای است که همواره در اندیشهی بازار و برنامهریزی برای آن است. نکته بسیار مهم و قابل تأمل از سیر تاریخی بازاریابی نشر این نوع از تفکر در عصر حاضر، آن است که بازاریابی را میتوان برای هر چیزی از جمله ایدهها، وقایع و رویدادها، سازمانها، مکانها و شخصیتها هم به کار برد.
چگونه یک شرکت میتواند در سطحی بالاتر از حد متوسط سودآوری فعالیت کند؟
پاسخ به این سوال؛ با بیانی معمولی؛ بسیار هم ساده است! شرکتهای باید دارای مزیت نسبی باشد. در تعاریف بازاریابی و مدیریت استراتژیک مزیتهای سازمانی به دو دسته اصلی تقسیم بندی میشوند، دستهی اول، مزیتهای نسبی و دستهی دوم مزیتهای مطلق. در مقام تعریف، مزیت نسبی فرصتی است که بازار ایجاد نموده و سازمانها و شرکتهای چابک به نفع خود از آن مزیت استفاده میکنند و بهرهمند میگردند. مثل تولید یک محصول و یا خدمت جدید که طبق برخی از اظهار نظرها حداکثر این تأثیر ۶ ماه خواهد بود. امّا مزیت مطلق نه تنها فرصتی نیست که بازار ایجاد کرده است، بلکه ارزشی است که سازمانها و شرکتها خود برای خود ایجاد نمودهاند و تقریباً قابلیت مشابه سازی آن توسط سایرسازمانها و شرکتها وجود ندارد. از بارزترین نمونههای آن میتوان به ارزش نامهای تجاری سازمانها و شرکتها اشاره نمود و جایگاهی که آنان در ذهن بازار هدف خود ایجاد، حفظ و اشاعه نمودهاند. کمتر برند و سازمانی در ایران به طور کلی و در این مورد خاص(صنعت و طلا و جواهر) به این مقوله اندیشیده است. واقعیت این است که مبحث “مزیت نسبی پایدار” در بازار مصرفی طلا و جواهر کمتر مورد توجه بوده است. فعالین این بازار بیشتر به فرصتهای مقطعی در دسترس توجه داشتهاند. اما اگر شرکتها و فعالین این صنعت به فکر موفقیت در آیندهای هستند که با شتاب در حال نزدیک شدن است؛ باید درباره عملکرد خود بر اساس مفهوم “پایداری در مزیت ” دوباره بازنگری کنند.
مدرس مباحث بازاریابی، فروش و ارتباطات
مشاور در حوزه های بازاریابی، تبلیغات، برندینگ، فروش و ارزیابی عملکرد نیروهای فروش
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0